«نه چیزی هست که بگویی؛ نه چیزی که با آن بگویی؛ نه چیزی که از آن بگویی؛ نه توانی برای گفتن و نه میلی به گفتن. اما باید گفت....»
«فقط روزهایی که مینویسم»…
مسی با پیراهن شمارهی ده بارسا نشسته پشت جعبۀ پیانو و برای دل خودش یک آهنگ کلاسیک را مینوازد. صدای نخراشیده بلندگوی ایستگاه قطار چیزهایی را به فرانسه میگوید.…
دارم به روزهایی که گذشته فکر میکنم. به مفهوم مرگ و نیستی که یکباره از راه میرسد و بعد فقط عکسها و خاطرات آدمهاست که باقی میماند. از مهرداد میناوند و علی…
نمایشگاه مجازی کتاب چند روزی است که در حال برگزاری است. در این چند روز برای خرید از نمایشگاه کتاب دوستان بسیاری را دیدهام که با مشکل روبرو شدهاند. خود من هم…
یک بار خاله گفته بود: «نمایشگاه کتاب میروید برای چه؟» و به شوخی یا جدی گفته بودم: «برای دیدار!»
نمایشگاه کتاب در تمام این سالها برای من جایی برای دیدار هم…
اگرچه وقتی اسم «غلامحسین ساعدی» آورده میشود، در قدم اول تصاویری از فیلم «گاو» مهرجویی در ذهنمان نقش میبندد و اسامی چند کتاب داستانی و نمایشنامه مثل ترسولرز،…